نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم که او را دوست میدارم ولی افسوس
او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم ولی افسوس
او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مهتاب سلام من رسان و گو که او را دوست میدارم ولی افسوس
یکی ابر سیه آمد زره روی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم وگفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که اورا دوست میدارم ولی افسوس
ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان راه بسوزانید
کنون وامانده از هر جا یکی را دوست میدارم ولی افسوس
او هرگز نمیداند!
الان سنم شده، 27 سال و 7 ماه و 2 روز و 23 ساعت. همینجوری هم مثل اسب رم کرده داره میره. به نظر من همه دانشمندا باید همه علم رو ول کنن همه امکانات و همه علوم فقط صرف این بشه که بتونیم زمان رو نگه داریم. والا شما جلو این تیک تیک ساعت و سفید شدن موهای منو بگیر، من موفقیت همه علم ها، طرح ها و پروژه ها رو تضمین میکنم. یه سوال واقعا نمیشه عمر آدمایی که الکی دارن عمرشونو تلف می کنن گرفت داد به کسایی که تو هر ثانیه زندگیشون یه گره از مشکلات بشر باز می کنن؟به نظر من که میشه. دیگه از ساخت بمب اتم و سفر به ماه که بد تر نیست