-
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 14:02
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم که او را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم ولی افسوس او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند به مهتاب گفتم ای مهتاب سلام من رسان و گو که او را دوست میدارم ولی افسوس یکی ابر سیه آمد زره روی ماه تابان را بپوشانید صبا را دیدم...
-
زمان
شنبه 1 آذرماه سال 1393 23:29
الان سنم شده، 27 سال و 7 ماه و 2 روز و 23 ساعت. همینجوری هم مثل اسب رم کرده داره میره. به نظر من همه دانشمندا باید همه علم رو ول کنن همه امکانات و همه علوم فقط صرف این بشه که بتونیم زمان رو نگه داریم. والا شما جلو این تیک تیک ساعت و سفید شدن موهای منو بگیر، من موفقیت همه علم ها، طرح ها و پروژه ها رو تضمین میکنم. یه...
-
باز هم شارمین سجادی فر
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 23:52
باز ما و باز هم شارمین، باز هم دل تنگ شده ما برایش لک زده است. بیایید تصور کنیم همه اینها کابوس است ، بیایید تصور کنیم شارمین برنده نهایی شده و همه برایش کف بزنیم ، بیایید تصور کنیم در این لحظات کنار خانواده اش نشسته برنامه اش را می بیند و به خود می بالد. کمی به خود مغرور شده، الان خودش را در حد خسرو شکیبایی می داند،...
-
شارمین سجادی فر
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 00:32
سلام، سه شب شد که مسابقه 4321 شبکه چهار میزبان شارمین بود و در آخر هم شارمین مقام اول مسابقه رو کسب کرد، در حالی که خودش هرگز فرصت نکرد خودشو توی تلویزیون ببینه. من بعد از حادثه خیلی فکرم مشغول بود و در آخر به دو نتیجه رسیدم: 1- اول اینکه بیاییم از جنبه خود شارمین نگاه کنیم، اینکه همه ما توانایی و استعدادی داریم و توی...
-
شارمین سجادی فر
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 11:29
شارمین سجادی فر که در مسابقه 4321 شبکه چهار شرکت میکرد به رحمت ایزدی پیوست. او دانشجوی ادبیات فرانسه و پسری ساده و بی آلایش بود. واقعا توی این دور زمونه آدمی مثل اون خیلی کم پیدا میشه. به خانواده داغدارش تسلیت عرض می کنم. خدایش بیامرزد.
-
تابستان عزیز
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 19:32
-
عاقل
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 19:40
در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر میکنند به اندازه کافی عاقلند. رنه دکارت
-
انتقام زن
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 21:35
انتقام زن زنگ در را به صدا در آوردند. نادژدا پترونا ، مالک آپارتمانی که محل وقوع داستان ماست ، شتابان از روی کاناپه بلند شد و دوان دوان به طرف در رفت. با خود میگفت: « لابد شوهرم است … » اما وقتی در را باز کرد ، با مردی ناآشنا روبرو شد. مردی بلند قامت و خوش قیافه ، با پالتو پوست نفیس و عینک دسته طلایی در برابرش ایستاده...
-
بارون
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 21:25
باران زیباترین اتفاق!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 12:21
به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن . . .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 10:55
در پی گذر زمانیم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 15:18
دیوارهای تو همه آیینه اند و آیینه های من همه دیوارند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 06:06
یادم باشد یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بربخورد و نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 16:42
سعادت دیدار گر چه بی رنگ است ارادت همچنان باقی است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیرماه سال 1388 19:02
آنچه که هستی هدیه ی خداوند به توست و آنچه که می شوی هدیه ی تو به خدا است پس بی نظیر باش.
-
داستان سیاسی
جمعه 7 فروردینماه سال 1388 00:24
روزی خرگوشی سلطان جنگل شد که ازشیر بسیار متنفر بود پس او را فرا خواند و گفت چراکلاهت کج است آنگاه دستور داد او را سیلی بزنند روباه وزیر او گفت برای زدن شیر بهتر است بهانه ای بیاوریدمثلا به او بگویید برود و برایتان هویج بیاورد اگر کوچک بود بگویید بزرگ و اگر بزرگ بود بگویید هویج کوچک می خواستم آنگاه او راتنبیه کنید آن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 18:47
الان گرفتار امتحانات هستم اما منتظر داستانهای زیبایی باشید
-
بر باد رفته
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 14:57
بالاخره بعد از 2سال جستجو بین اقوام و دوستان کتاب بر باد رفته رو پیدا کردم. راجع به انتخاب این کتاب نیازی به توضیح نیست. چرا که بر باد رفته اثری مشهور و ماندگار بوده است. فیلم این کتاب هم قبلا ساخته و پخش شده است. _ شخصیت اسکارلت در این داستان دختری جسور، پول دوست، با اعتماد به نفس و متکبر و از خانواده ای نامدار و...
-
آنتوان
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 15:59
زندگی زیباست ( برای آنهایی که قصد انتحار دارد ) زندگی ، چیزی ست تلخ و نامطبوع اما زیباسازی آن کاری ست نه چندان دشوار. برای ایجاد این دگرگونی کافی نیست که مثلاً دویست هزار روبل در لاتاری ببری یا به اخذ نشان « عقاب سفید » نایل آیی یا با زیبارویی دلفریب ازدواج کنی یا به عنوان انسانی خوش قلب شهره ی دهر شوی ــ نعمتهایی را...
-
بازم چخوف
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 15:52
خوشحالی حدود نیمه های شب بود. دمیتری کولدارف ، هیجان زده و آشفته مو ، دیوانه وار به آپارتمان پدر و مادرش دوید و تمام اتاقها را با عجله زیر پا گذاشت. در این ساعت ، والدین او قصد داشتند بخوابند. خواهرش در رختخواب خود دراز کشیده و گرم خواندن آخرین صفحه ی یک رمان بود. برادران دبیرستانی اش خواب بودند. پدر و مادرش متعجبانه...
-
داستانی دیگر از چخوف
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 15:48
در پستخانه همسر جوان و خوشگل « سلادکوپرتسوف » ، رئیس پستخانه ی شهرمان را چند روز قبل ، به خاک سپردیم. بعد از پایان مراسم خاکسپاری آن زیبارو ، به پیروی از آداب و سنن پدران و نیاکانمان ، در مجلس یادبودی که به همین مناسبت در ساختمان پستخانه برپا شده بود شرکت کردیم. هنگامی که بلینی (نوعی نان گرد و نازک که خمیر آن از آرد و...
-
آنتوان چخوف
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 15:45
آنتوان چخوف در سال ۱۸۶۰ متولد شد و در سال ۱۹۰۴ ، یک سال قبل از انقلاب اول روسیه ، بر اثر ابتلا به بیماری آن زمان علاج ناپذیر سل ، در اوج شکوفایی هنری ، در غربت جوانمرگ شد. مورخین ادبیات ، روشنفکران زمان او را به سه دسته تقسیم میکنند : نا امیدها و بریده ها ، اصلاح گرایان و سازشکاران ، وانقلابیون و شورشگران یا شلوغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 15:30
مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است و دوست داشتن بهترین شکل مالکیت است
-
برای تو
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 17:44
اگه یه روز دیدی خورشید زیاد بهت محل نمیده اصلا ناراحت نشو میدونی آخه از پشت کوه اومده بدبخت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 10:04
صدف اگر بخواهم غروب های بارانی پاییزی را با تمام جزئیاتش در ذهنم زنده کنم ــ همان غروب هایی که به اتفاق پدرم در یکی از خیابانهای پر آمد و شد مسکو می ایستم و حس میکنم که بیماری عجیب و غریبی ، رفته رفته بر وجوم چیره میشود ــ احتیاج ندارم فشار چندانی به مغزم بیاورم. درد نمیکشم اما زانوانم تا میشوند ، کلمات در گلویم گیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 09:59
مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است و دوست داشتن بهترین شکل مالکیت است
-
بازم چخوف
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 09:53
همسر جوان و خوشگل « سلادکوپرتسوف » ، رئیس پستخانه ی شهرمان را چند روز قبل ، به خاک سپردیم. بعد از پایان مراسم خاکسپاری آن زیبارو ، به پیروی از آداب و سنن پدران و نیاکانمان ، در مجلس یادبودی که به همین مناسبت در ساختمان پستخانه برپا شده بود شرکت کردیم. هنگامی که بلینی (نوعی نان گرد و نازک که خمیر آن از آرد و شیر و شکر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 15:30
چخوف استاد داستان های بدون حادثه اما چنان جذاب که نمی توانید از آن دل بکنید .
-
داستان زیبای صدف از چخوف
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 14:24
اگر بخواهم غروب های بارانی پاییزی را با تمام جزئیاتش در ذهنم زنده کنم ــ همان غروب هایی که به اتفاق پدرم در یکی از خیابانهای پر آمد و شد مسکو می ایستم و حس میکنم که بیماری عجیب و غریبی ، رفته رفته بر وجوم چیره میشود ــ احتیاج ندارم فشار چندانی به مغزم بیاورم. درد نمیکشم اما زانوانم تا میشوند ، کلمات در گلویم گیر...
-
یادی
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 09:39
بگویید از چه داستانهایی لذت می برید.